11:11

r37093_DSC_1170.jpg (4454×2827)

 

c842630_DSC_1161.jpg (4496×3000)

 

g137109_DSC_1155.jpg (4496×2928)

 

ممنونم یاس

تو روزنه نورِ روزها، عکسها و لبخند های من بودی.

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۴۶
بهار ،.

t72425_.jpg (4288×2848)

 

 

e321839_IMG_2799.jpg (1512×1189)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۳۵
بهار ،.

.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۰۵
بهار ،.

 

 

 

o76520_DSC_1090.jpg (4496×3000)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۴۳
بهار ،.

r816845_DSC_0429.jpg (4496×3000)

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۳۰
بهار ،.

 

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۵۳
بهار ،.

می گفتم

اگه سنگ بودم دوست داشتم اونی باشم که با جریان در حرکت

اگه پرنده اونی که بالش می شکنه و بیشتر از اوج دیده

اگه آدمم، دوست دارم اونی باشم که سفر می کنه.

 

- می گه اجازه تجربه ش بهم می ده چون به قدر کافی مخم از فکر به کنکور فاسد شده

 

 

می گم

من دیوونه عکاسی از جاده هام

صحرا، اون بالا پایین سقف کامیون ها و بی مزگی ساندویچ های بین راهی

 

- نمی گه اجازه تجربه این سفر دو نفره رو بهم می ده چون از عکس متنفره

 

۳ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۱۵
بهار ،.

نه

قصه بگو

آخرین قطار خالی از سوت آمدن هاست

تمام نمی شوم

نخواستم، می خواهم که تمامت شوم

قصه بگو

اشک می ریزی که خزر شوم

من از نخواستن اولین رفتن خواستم تمام شوم

خواستم که تمامم شوی

گونه هایم را به باد دادم

اشک بریزی، آسمان خزر می بارد

 

صبح سرمه های آیینه از نگاهی شکست

که قلبش را به عینکش سنجاق کرده بودم

نامش من بود

مادرم می گفت خیابان میراث پسر هاست

من به کوچه رفت و دید از سوت شبکور ها

نیامدنت را که بر جای پای رهگذر لِی لِی می کرد

قصه بگو

شب که شود

جوهرم تمام نشود تمام می شوی

شب که تمام شوی خیابان که زیادت شود

قصه ارثیه کوچه به توست

 

 

۲۱ اسفند ۰۲ ، ۰۱:۴۹
بهار ،.

 

تظاهرات زنان در اعتراض به طرح موضوع حجاب اجباری

دانشگاه تهران/ اسفند ماه 57

 

-عکس از هنگامه گلستان

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۵۰
بهار ،.

صبح که می شود درتلاشم تا چیزی به تازی بنویسم و چیزهایی در مخ زبان نفهم ضد عربم بکارم. از تاریخ که بسم الله می گویم، طلوع می شود و با لعن و نفرین دهان خواهر را از خنده به صین و معنای چین چسب می زنم. صبح نوشتم زوال می تواند آفریننده باشد و غروبش تگرگ ها از آسمان خدا به سر و بهتر از آن لیوان آب هویج نازنینم سقوط کردند. این هم به پای رکعت هایی که قضا کردم بنشانیم؛ زوال همانقدر که از سر تدریج است و آرامی می تواند به رضای آفریدگار به آفریدنی برق آسا نیز باشد. این زر روز را که شب کاشتم رعد و برقش را حواله سقف اتاقم کرد، من دیدم کلاغی به زوالی برق آسا مرد. جوهره قلم را بر دستانم مهر می کنم و می گویمت

 

پس در توفان و آن زوالِ تدریج دارِ برق آسایِ بارش چیست

که مرا این چنین رام طبیعت می کند؟

 

۳ نظر ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۵۹
بهار ،.