هیــ ،چ.

به سوی دو هزار و هفتصد و چهل و پنج آسمان و فراتر از آن

هیــ ،چ.

به سوی دو هزار و هفتصد و چهل و پنج آسمان و فراتر از آن

۶ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

خواب دیدم تو خونمون بائوباب های پنجاه متری داریم

و با یه دختر نازنازی دوست شدم که مسئول باغ وحش بود و خرس های قطبی رو باهامون تا جنگل میاورد تا باهاشون پیک نیک بریم و من به پهنای دوربین گریه می کردم از اینکه اگه چشمهام باز کنم

و شاتر درست پیدا نکرده باشم چی.

بهم می گفتی نمی تونستیم تو ذهنمون تکون بخوریم. نمی تونستیم چون خو گرفته بودیم به سخت گرفتن ها.

نگفتم که من جایی از جنگلهای خوابم برای کودکانه آسون گرفتن اشک می ریختم.

_

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۲۳
نِگــ را

.

 

.

 

.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۵۳
نِگــ را

یاس؛

.

 

امروز فکر می کردم به تعبیر خوابت و دوساعتی که به بهونه از برنستاین گوش می دادم. یادم افتاد دو سال پیش که از طرف دوستی دعوت بودم به دورهمی ای به بهونه تماشای داستان وست ساید از اسپیلبرگ. و منی که به بهونه کلیشه به اون مهمونی نرفت و تا صبح همون شب دوساعتی از جروم رابینز دید. امروز فکر می کردم به تعبیر خوابت و کلیشه بودن همه چیز. اینکه خود از کلیشه گفتن هم بهونه کلیشه ست. و کلیشه بهونه هم از کلیشه گفتن.

غلط گیر هارو از جیب من بردار سینیور،

همه چیز بهونه ست.

اینکه تو به فکر من غنچه می زنی و از فکر پاس نشدن این ترم به خنده می اندازیم. اینکه من فکر می کنم به فکر تصمیم، تصمیم به فکر اولین چاپ. اولین بارِ اولین چاپ. پرتره ای از تصویر خنده تو و پلیور آبی. تصویر پلیورآبی و چنار مهربون و جوب آب های نامهربون شهر. تصویر جوب آب های شهر و فکر به اینکه اگه عکسها بو داشته باشن، دستهای عکس تو باید بوی پرتغال و قهوه بده. امروز سرکار ادبیات رو کرد بهم و گفت در کنج عزلتم دردم از ته کلاس نشستن چیه. صداش دلسوز بود و اسمم بعد از نیمسال از جلوی کلاس تدریس و از ته کلاس یادگیری از یادش نرفته بود. هیچ جواب دادم. امروز که به فکر من غنچه زدی و سرکار ادبیات رو کرد بهم؛ میدونستم که جوابم نه ردی از کلیشه داشت و نه بهونه. اسمم از یادش نرفته بود چون بالاترین نمره از ته کلاس به اسم منی بود که تکلیفی نمی نویسم و دردم از بهونه هیچ، کلیشه شدن.

 

+ بفرمایید نذری

شعبه حلیم پزی پاسارگاد و دروازه ناتمام.

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۲۷
نِگــ را

چون متاسفانه من به سوسیالیسم جهانی،

که یک دنیای آرمانی ست، ایمان دارم.

جایی که بتهوون در سمفونی نهم اش بهش پرداخت.

- بنفش،

 

به هر حال

این ها فقط توی ذهنمه، آدمی

در هر حال

زندست، برای رنج، کشتن و مردن.

- سبز.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۲۱
نِگــ را

                                                                                                                                                                                                                                              

.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۲۲
نِگــ را

.

 

 

.

 

.

 

.

 

پیچیدنت به هرم استعاره ها

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۴۶
نِگــ را