هیــ ،چ.

به سوی دو هزار و هفتصد و چهل و پنج آسمان و فراتر از آن

هیــ ،چ.

به سوی دو هزار و هفتصد و چهل و پنج آسمان و فراتر از آن

۸ مطلب با موضوع «ب سامانتا» ثبت شده است

سرکلاس زیست فکر می‌کردم بدن ما زن ها پتانسیل ترشح هورمون غر به خون رو هم داره. مطمئنم جای ریختن به اندام هدف برای همزمان رسیدن به مغز و قلب و با تاثیر پذیری از غر بیشتر تاثیر این دو عزیز رو از کار انداختن؛ لا به لای لایه های رگ های رحم تا زمان شروع این فرآیند و پایان فرنه‌آید pms تشکیل غرباد می‌ده. دیگه فکر نمی‌کنم، مطمئنم.

 

z23301_DSC_0409.jpg (4080×1200)

 

سر معارف اسلامی فکر می کردم به جهت عکسها

به قول دختر خوشگله هورمووون.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۲:۵۷
نِگــ را

امروز سیم گیتار پاره شد. یادت میاد ویس سه صبح و جیغ کولر؟ دیگه وقتش رسیده بود. دیگه سیم ششم نبود. امروز چهارمین سیم گیتارم پاره شد و آموزشگاه بابت نمره آزمونم کد تخفیف پیغام داد: بهار عزیز.. امروز اون مرد بهم گفت لباس تنم افتضاحه. من میدونستم دوباره میونه ش با دوست دختر خوش اعصابش به هم ریخته که تونستم خودم برای تو صورت زنش تف ننداختن عقب بکشم. سر کلاس ادبیات شعر می نوشتم و این گلهای دفترم بود که خیس می شد. وقتی رسیدم خونه روشنا گفت باید احمق باشی تا برای کسی گریه کنی. پس به ماگی که اون دختربچه کلاس اولی بهم هدیه داده بود معدم بستم و فکر کردم من هیچوقت قبل از این صدای اون بچه رو نشیده بودم. غیر از وقتهایی که تو راه برگشت موهاش ناز می کردم یا با دستهام براش شکلک مار و گربه درمی آوردم. امروز آخرین قطار آخرین ایستگاه از چشمم دور شد و فکر من باخت به کاموا سبز گردویی، فاطمه فرهنگ و پارگی سیم ریل.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۸:۲۶
نِگــ را

n750397_Khali.jpg (1240×444)

 

p44078_IMG_2853_1.jpg (2016×951)

 

گفته بودی سیاه سفید باشه دوست نداری

این آلبوم برای تو بود؛ ببخش که سیاه سفید باشه دوست دارم

- عکس اول کار من نیست.

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۲۳:۳۱
نِگــ را

.

 

.

 

.

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۳ ، ۱۵:۲۸
نِگــ را

.

 

مسخ اندیشه مخلوق خود

-وسیع باش، تنها و سر به زیر و سخت.

 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۱۴
نِگــ را

t72425_.jpg (4288×2848)

 

 

e321839_IMG_2799.jpg (1512×1189)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۳۵
نِگــ را

می گفتم

اگه سنگ بودم دوست داشتم اونی باشم که با جریان در حرکت

اگه پرنده اونی که بالش می شکنه و بیشتر از اوج دیده

اگه آدمم، دوست دارم اونی باشم که سفر می کنه.

 

- می گه اجازه تجربه ش بهم می ده چون به قدر کافی مخم از فکر به کنکور فاسد شده

 

 

می گم

من دیوونه عکاسی از جاده هام

صحرا، اون بالا پایین سقف کامیون ها و بی مزگی ساندویچ های بین راهی

 

- نمی گه اجازه تجربه این سفر دو نفره رو بهم می ده چون از عکس متنفره

 

۳ نظر ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۱۵
نِگــ را

صبح که می شود درتلاشم تا چیزی به تازی بنویسم و چیزهایی در مخ زبان نفهم ضد عربم بکارم. از تاریخ که بسم الله می گویم، طلوع می شود و با لعن و نفرین دهان خواهر را از خنده به صین و معنای چین چسب می زنم. صبح نوشتم زوال می تواند آفریننده باشد و غروبش تگرگ ها از آسمان خدا به سر و بهتر از آن لیوان آب هویج نازنینم سقوط کردند. این هم به پای رکعت هایی که قضا کردم بنشانیم؛ زوال همانقدر که از سر تدریج است و آرامی می تواند به رضای آفریدگار به آفریدنی برق آسا نیز باشد. این زر روز را که شب کاشتم رعد و برقش را حواله سقف اتاقم کرد، من دیدم کلاغی به زوالی برق آسا مرد. جوهره قلم را بر دستانم مهر می کنم و می گویمت

 

پس در توفان و آن زوالِ تدریج دارِ برق آسایِ بارش چیست

که مرا این چنین رام طبیعت می کند؟

 

۳ نظر ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۵۹
نِگــ را