؛

۱۱۷ مطلب توسط «بهار ،.» ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۵۰
بهار ،.

همه چیز از اونجایی شروع می شد که دیگه سفر با دخترا خوشحالت نمی کرد. دلت می خواست کز کنی کنج اتاق و سرت فرو کنی توی کتابا. مبادا فکر کنید توی رمان و شعر و قصه و از این هنری بازی های استتیکی نه، کتاب این ترم و اون ترم و امتحان و ازمون و امتحان و ازمون. تو خونه خوابیدن ترجیح می دادم به بیرون رفتن و گشتن و عکس گرفتن. شب ها از ترس آزمون و امتحان می نشینم پشت میزم و تا طلوع صبح پلک روی هم نمی ذارم. می نویسم و می خونم و می خونم و می خونم. امروز زیبا تلفنی می گفت بهم باران شش صبح تو راه رامسر زنگ زده بهش و گفته پس بهار کجاست؛ پریشب به بعد از جلسه ای که دفتر باباش داشتیم می نالیدن و می گفتن باران همش غر می زنه از تو به ما دختر که نه جواب تلفن میدی و نه پیام. ظهری بعد از درمانگاه بی جون از نفس افتادم و برای چند ساعتی کوالا بودم که از چرچر های باران و بابک بالای سرم بیدار می شدم. یادم میاد غروب یک روز طوفانی وقتی تجلی نور و رنگ از نم بارون خیابون میومد برتی هیگینز توی گوش من از کازابلانکا می خوند. پرحرفی می کردم و سرکلاس به هرکسی که می شناختم و نمی شناختم سلام می دادم. پس با چفت شدن ساعت کل خیابون تا میلان چنار ها دویدم من. زیر سایه اون کافه بیرون بر گمت کردم؛ چشمهات می خندید و لبخندت.. زیبایی و فروتنی تو بود یاس من. جیلینگ جیلینگ کیفم از صدف های تو و لبخندم و خنده چشمهام از مهتاب صحرای مغربی آغوش تو. 

 

I guess there are many broken hearts in Casablanca

You know, I’ve never really been there, so I don’t know

I guess our love story will never be seen

On the big wide silver screen

But it hurt just as bad, when I had to watch you go

oh, a kiss is still a kiss in Casablanca

But a kiss is not a kiss without your sigh

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۶:۵۶
بهار ،.

z79058_DSC_0224.jpg (4288×2848)

- آبادان

۰۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۴:۰۳
بهار ،.

چنگ می برم به پارچه دور گردنم و زیر سایه نسترن اشک می ریزم. راه میوفتم از گوشه تا مدرسه خواهر کوچیکه که پرنسس و دوستاش بدو بدو میان و تا خود خونه موشکافانه از شیشه ماشین به دونه های سفید رنگ گرده ها نگاه می کنن و از خودشون می پرسن یعنی اینا از کجا دارن میان. ریز ریز تو دلم می خندم و چیزی نمیگم که خواهر کوچیکه با داد کوچیکی می گه بچه هاا!! فهمیدم.. امروز غاز لوبیای سحرآمیز پر پر شده و اینا پر های اونن که دارن میبارن از آسمون. بیدار میشم و از لا به لای چشمهای پفی شاخه شاخه های بنفش می بینم روی میز ناهارخوری. یکمی که با جیغ جیغ های خفه قربون صدقه زیبا خانوم می رم بابک از اون پشت مشتا می گه نری توی پنجره که با بینی میرم توی پنجره. یکمی بالای سرش می شینم و می گم ولی مامان کنسلش کن.. درس دارم و در میرم. پس ساقه های نرم گلهام هرس می کنم، براشون اسم می ذارم و توی آبی جلوی دراور تنهاشون می ذارم. گریسی و مونی و تافی. پشت به غروب رز ها داشتم فکر می کردم روزی اگه بیاد و یاس نباشه؛ دنیا خالی می شه از خوبی و قشنگی هاش. کاشکی وقتی میای از دریا با خنده ها و خاطره ماسه ها بیای گل من. خوبه که نمی تونی پیانوتم ببری با خودت؛ میدونی چی.. می مردم من از حسودی. 

Never was there ever a boy so pretty-

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۳۰
بهار ،.
۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۴۶
بهار ،.

یادم اومد امروز فلاسک خانوم صارمی شکستم. دستم خورد و کیفم کشیده شد و بوم!! وقتی آژانسم گرفتم و می گفتم بهشون بغلم کردن و گفتن ارزشش نداره. داشتم فکر می کردم آخرین باری که یک نفر بغلم می کرد.. بنفش شد و فرار کرد. داشتم فکر می کردم عدد مورد علاقم ام بیست و هشت باشه و داشتم فکر می کردم به عدد مورد علاقه تو که بیست و پنج بود. و داشتم فکر می کردم بعد با انگشت اشاره نشون دادن اون زردکا به بابک به تجدید نظری آنی در مورد فصل مورد علاقه ام. و داشتم و داشتم و فکر می کردم و فکر می کردم. آها.. مخابرات؛ چشونه؟ چیکار می کنن اون تو؟؟ شاید یه نفر باید بره بگه بهشون اگر صدای ما رو ندارن این بیرون پس قبل از این دست بردارن از سیم خواری شهری.. هی با شما هام چایی صد تومن.. پوففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف. لاکشمی من؛ تو میدونی من بی چایی می میرم. با من مهربون تر از این باش که با منو کافه هایی. بوس. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۲:۵۵
بهار ،.

فکر می کنم و فکر می کنم و فکر می کنم. صدای شعر خوندن بابک؛بابا از فکر میاره من به میز شام: تو مو بینی و من پیچش مو تو ابرو و من اشارات ابرو. با ابرو نگاه می کنه به پرنسس و می گه چقدر خوشگلن موهات عزیزم؛ به من و می گه اگه بر نمی خوره ولی به بهار. فرو میرم تو فکر سفر و رامسر و فکر می کنم به زمین چمنی که تو بغل اون سال بالایی مو پریشون اوپنهایمر می دیدم. صدای جیغ از رقص دخترا و موزیک اون تولدی که نمیدونم تولد کی. هفت اردیبهشت؛ زیر مهتاب اون شب بهار می نویسم تولدت مبارک بچه؛ نه فوری ولی یکمی زودتر از کمتر فوری شدن ایرپلن مود روشن می کنم. اه زن.. کاشکی پری مهربون امشب لازانیا بذاره زیر بالشتمون.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۵۸
بهار ،.

g36901_DSC_0029.jpg (4288×2848)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۳۰ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۴۳
بهار ،.

زیبا بغلم می کنه و می گه بچم گوشتاش آب رفته

اسم درس میاد دلم گریه می خواد

- ساندکلود شما هم اپل کست شده؟ وای وای.. چه نازه

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۸ فروردين ۰۴ ، ۱۷:۱۴
بهار ،.

Mon Dieu, tu me fais pleurer, ma fille

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۳۳
بهار ،.