این از ضعف من نیست مامان؛ از قدرت دنیاست
Les parois de ma vie sont lisses -
Je m’y accroche mais je glisse
.Lentement vers ma destinée
دراز کشیدم و شانسون گوش می کنم. هرازگاهی اجراهای زمستونی یاس توام با خروپف های خودش که کنارم خوابیده. به زیبایی فکر می کنم، زایمان، خورشت هویج و بوت های مشکی. چون بی نقص روزم نمی گذرونم پس لیاقت خواب و استراحت کافی هم ندارم. مهم نیست اگه فردا شب بعد از کلاسم تمرین داشته باشم یا نه. بدنم با من قهر کرده و آشتی نمی کنه. می خوام که بیدارش بکنم و نمی خوام که بیدارش بکنم. می دونم وقتی یاس می خوابه؛ دنیا خوابه. گل های شیپوری سر به زیرن و شب ساکت. اینبار بهار بی قرار و بنفش، بی قرار و آبی. هوس قهوه توی سرم می پرورونم. یادم میاد من از رنگ و روی قهوه، طعم قهوه و زجر دادن معده ام با قهوه هیچ خوشم نمیاد. نمیدونم. شاید باید بخوابم و به مه سا بگم برای منم دامن بدوزه و روش یچیزایی بنویسه.. مگدا یا گرتا.. لعنت به روح ورمر. یکشنبه شب ها خواب می دیدم تو خیابونای ونیز قدم می زنم و به آب های ونتزیا خیره ام. دیشب از راه ویلای ساحلی تا اقیانوس با موج ها می رفتم و جون می دادم.
پ.ن: آن چ؛ می خواندم
بنا بر یک افسانه محلی اگر عشاق هنگام غروب یعنی وقتی ناقوس برج کلیسای سنت مارک به صدا درمیآید، روی یک گوندولا، زیر پل افسوس یکدیگر را ببوسند، به آنها عشق و سعادت ابدی ارزانی داشته خواهد شد.
شاید نباید فکر کنم و بخوابم. نباید سرزنش کنم و مرور؛ نباید نباید و بخوابم. نباید مقایسه کنم و بخوابم. نباید دنبال اون تار قرمز توی موهای پر کلاغیم بگردم و بخوابم. نباید بگم می تونستم و نتونستم و بخوابم. نباید فکر کنم به بوسیدنت، بوییدنت و بخوابم. شاید باید ای کاش بگم و بخوابم. سرم فرو ببرم توی ساتن بنفش بالشتم و جیغ بکشم و بخوابم و بخوابم و بخوابم
می گفت میلیون میلیون پولی که از جیب بیت المال خرج سفر اربعین یک مشت زائر مفت خور می شه.. اون پول چی می شه.. سفر کردید که چی بشه.. رفتید که F35 بیارید یا دوای دردی باشید از برای رنج این مردم. از سوغاتی این سفر با شکوه شما چی می مونه برای این مردم. بابا جان ما آریایی بودیم نه عرب پرست. ولی صحنه ی کربلا امروز؛ قتل روزانه ی هر روز و هر روز ایران خانم ماست. شماهایی که با جشن های دو هزار و پونصد ساله مخالفید دست نگه دارید از عزاداری حسینی؛ به حال نداری و بدبختی ایران ما خون گریه کنید. برای کمر شکسته ی نمودار دلار و طلا گریه کنید. خیلی گفت؛ خیلی. جیگرم می سوخت. مغازه به مغازه دنبال ساعتم می گشتم. برق نبود. یادم اومد تهران که پایتختمون باشه روزی چهار ساعت برق نداره. چهار ساعت.. دیروز مه سا می گفت بعد از کالج می ره دبی. جیگرم سوخت.. با خودم گفتم این یکی ام رفت. با خودم گفتم بهار.. امروز نه ساعت درس خوندی. نه ساعتی که چهار ساعتش با حالت تهوع و گرما زدگی پشت میزت می نشستی. اینترنت نداشتی برای دیدن کلاست حتی. یادم اومد اون پسرک دانشجویی که بخاطر لپ تاپش چاقو می خورد و جون داد. چقدر بعد از اون خبر گریه کردم من. دیروزم گریه کردم. خیلی گریه کردم؛ وقتی هانی می گفت بهار برات حلوا آوردم چون امروز نمیدونم روز چندم شهادت بود و بدم اومد از اون حلوا گریه کردم. بعد با خودم فکر کردم سال دیگه با حقوق چند روز یا چند ماهم می تونم لپ تاپم عوض کنم و از سرگیجه حساب و کتاب گریه کردم. خوش حال شدم از اینکه ساعتم گم کردم. نمیدونم اگر دستم می بود و بخاطر اون چاقو می خوردم چند نفر برای جوونی من گریه می کردن. نشستم و شعری از پروین عزیز عزیزم می خوندم و برای ایرانه خانوم خودم گریه می کردم.
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست.
That girl cries over math. Not over parties or friends
But I’m ready for a shameles summer
Champagne on ice only makes "me" stronger
Down by the banks, a sunflower blooms
Reaching into the clouds
Ever young and ever-growing
Defying the hardest winds' blowing
Time and again I have drawn her
Ever since she was a golden-haired girl
توی خوابم یه کوچه بود. یه جاده با زمین سبز. اسم کوچه، کوچه ی "عزیزم" بود. از کوچه ی عزیزم تا شهر آبی من رفتم و رفتم. کز کردم کنج اسکله. این پا رو اون پا زل زدم توی تخم چشای فلق آسمون. گفتی چ دستایی داری. چ سبزی شما. گفتم چون سردم سرما زده به شکوفه های قلبم. می میرن عزیزم.. می میرم.. مردن شکوفه های قلبم. اینارو توی خوابم نگفتیا. گفتی؛ نپرس کی. باید برم. برم و برم تا اونور فلق آسمون و شهر آبی. برم تا برسم به کوچه ی عزیزم. اونور کوچه یه خرگوش سفید اتو کشیده، کت و شلوار پوشیده می مونه منتظرم؟ تو می مونی تا بگم چ مژه هایی داری. چ بنفشی شما؟ نمی مونی. دست باد می گیری و میری. هرچی نباشه قویی پرواز خوب ترتر بلدی از ما دسته های مردابی. تق تق تق. اینم می زنم تا زخم چشم نخوری تصدق تو. راستی یاسی.. اسپندای من ندیدی؟
پ.ن: منشنی به همین پیچیدگی
پ.ن دو:* پس چرا مازندرانی یاد نمی گیرم