؛

In the white Pontiac Heaven

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

چنگ می برم به پارچه دور گردنم و زیر سایه نسترن اشک می ریزم. راه میوفتم از گوشه تا مدرسه خواهر کوچیکه که پرنسس و دوستاش بدو بدو میان و تا خود خونه موشکافانه از شیشه ماشین به دونه های سفید رنگ گرده ها نگاه می کنن و از خودشون می پرسن یعنی اینا از کجا دارن میان. ریز ریز تو دلم می خندم و چیزی نمیگم که خواهر کوچیکه با داد کوچیکی می گه بچه هاا!! فهمیدم.. امروز غاز لوبیای سحرآمیز پر پر شده و اینا پر های اونن که دارن میبارن از آسمون. بیدار میشم و از لا به لای چشمهای پفی شاخه شاخه های بنفش می بینم روی میز ناهارخوری. یکمی که با جیغ جیغ های خفه قربون صدقه زیبا خانوم می رم بابک از اون پشت مشتا می گه نری توی پنجره که با بینی میرم توی پنجره. یکمی بالای سرش می شینم و می گم ولی مامان کنسلش کن.. درس دارم و در میرم. پس ساقه های نرم گلهام هرس می کنم، براشون اسم می ذارم و توی آبی جلوی دراور تنهاشون می ذارم. گریسی و مونی و تافی. پشت به غروب رز ها داشتم فکر می کردم روزی اگه بیاد و یاس نباشه؛ دنیا خالی می شه از خوبی و قشنگی هاش. کاشکی وقتی میای از دریا با خنده ها و خاطره ماسه ها بیای گل من. خوبه که نمی تونی پیانوتم ببری با خودت؛ میدونی چی.. می مردم من از حسودی. 

Never was there ever a boy so pretty-

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴/۰۲/۰۴
بهار ،.

نظرات  (۱)

۰۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۳۵ میم. الف Фамилий

پونتیاک نه 

کادیلاک!

پاسخ:
منکه گفتم
هرچی استادمون بگه:)) نگفتم؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی