فرنچسکو؛ یادم میاد زیر درخت تاک اشکهات رو شونه هاش سر می خورد
سیگرت افتر سکس تو گوشت می خوند و از بابا می گفتی که تو خوابت پیانو می زد.
اشکهات رو شونه های من سر می خورد. بعدش که از موهام برگ انجیری جوونه زد
سرت داد زد و چشمهات شکست؛ من سرت داد زدم.
من میدونستم همه اینها تقصیر اون عوضی بود که تو رو شونه های من ترک برمی داشتی
من خواهرت نبودم. تو طولانی تر از خواهرت به من نگاه می کردی.
اگه هنوزم اینجارو می خونی
چتری هات کوتاه نکن، دوباره عینک سفید بزن و با خواهرت مهربون تر باش
تولدت مبارک