11:11

وارستگی

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۱۱ ب.ظ

روزنه ای برای وارستگی. پنجره ای بود به روی نگارخانه شهر. مخروبه ای با دیوار های آجری و رهگذران آجرنما. من نیز رهگذر بودم، آجر اما قبل تر. از پشت پنجره فکر می کردم آن مرد می آید و جای پای شب بر چرخش کلید می کوبد. من نیز شب بودم، کلید اما قبل تر. من آدم تماشا بودم، نه آن مرد با کت پوست و نه مخروبه ای که تماشای کلاغی به اوست. شهر من، شهر شکستن پنجره ها با کش تنبان مردها بود، شهر زن های پنهانی به پای کش تنبان یا لانه کرده در زیر کت ها. من نیز مخروبه بودم، کلاغ اما قبل تر. نگاهت می کنم. از پشت پنجره و کناره مخروبه ای با دیوار های آجری. به مسیحی می مانی که از پنجره ها صومعه می سازد. می شود برایت کشت و مرد. من نیز مسیح بودم، پنجره اما قبل تر. آن زن می آمد و جای پای روز بر چرخش کلید می رقصید. 

.

من آدم تماشا بودم، هستم. به پنجره شدنی، خواهم ماند.

12/2

 

۰۲/۱۲/۰۲
بهار ،.