بوی پوشال صدای قیژ قیژ
دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۴۹ ق.ظ
نه
قصه بگو
آخرین قطار خالی از سوت آمدن هاست
تمام نمی شوم
نخواستم، می خواهم که تمامت شوم
قصه بگو
اشک می ریزی که خزر شوم
من از نخواستن اولین رفتن خواستم تمام شوم
خواستم که تمامم شوی
گونه هایم را به باد دادم
اشک بریزی، آسمان خزر می بارد
صبح سرمه های آیینه از نگاهی شکست
که قلبش را به عینکش سنجاق کرده بودم
نامش من بود
مادرم می گفت خیابان میراث پسر هاست
من به کوچه رفت و دید از سوت شبکور ها
نیامدنت را که بر جای پای رهگذر لِی لِی می کرد
قصه بگو
شب که شود
جوهرم تمام نشود تمام می شوی
شب که تمام شوی خیابان که زیادت شود
قصه ارثیه کوچه به توست
۰۲/۱۲/۲۱