حالا طبیعت خون و درختها رگه های گلوگاه آسمون منن
من به دوری قلب ها کمتر از نبض دریاچه مشکوکم
فروغ رو می بینم که از گیسوی باد می خونه:
-یک شب ز ماورای سیاهی ها.
حالا طبیعت خون و درختها رگه های گلوگاه آسمون منن
من به دوری قلب ها کمتر از نبض دریاچه مشکوکم
فروغ رو می بینم که از گیسوی باد می خونه:
-یک شب ز ماورای سیاهی ها.